فالای حافظ




خب دوستان نوبت فال هاس اول از همه فال ساناز خانوم مدیر وب خدایا تنهایی درد داره

♥به ملازمان سلطان که رسانداین دعارا♥
♥که به شکرپادشاهی زنظرمران گدارا♥
♥ز رقیب دیوسیرت به خدای خودپناهم♥
♥مگرآن شهاب ثاقب مددی دهدخدارا♥
♥مژه سیاهت ارکردبخون مااشارت♥
♥زفریب اوبیندیش وغلط مکن نگارا♥
♥دل عالمی بسوزی چوعذاربرفروزی♥
♥توازین چه سودداری که نمیکنی مدارا♥
♥همه شب دراین امیدم که نسیم صبحگاهی♥
♥به پیام آشنایان بنوازدآشنارا♥
♥چه قیامت است جاناکه به عاشقان نمودی♥
♥دل وجان فدای روحت بنماغدارمارا♥
♥بخدااگه جرعه ای ده توبه حافظ سحرخیز♥
♥که دعای صبحگاهی اثری کندشمارا♥


تعبیر:

ای دوست!درتفکرات خودمی اندیشی که کسی توجهی به شماندارددرصورتی که چنین

نیست ولی شماپرتوقع هستید خبرخوشی دریافت میکنی امابدان که هیچ کاری بدون

همت وتلاش ثمرنمیدهدپس به امیدخداحرکت کرده ونگران آینده نباش که روزگاربروفق

مرادت خواهدشداگرپندیکی ازنزدیکان که دوستدارتومی باشدرابپذیری

ودرهمه کارهاخدارادرنظرآوری.


بعدشم نوبت خودم


♥گر من از باغ تو یک میوه بچینم چه شود♥

♥پیش پایی به چراغی ببینم چه شود♥       

♥یارب اندر کنف سایه ی آن سرو بلند♥

♥گرمن سوخته یک دم بنشینم چه شود♥

آخر ای خاتم جمشید همایون آثار♥

گر فتد عکس تو بر لعل نگینم چه شود♥

♥واعظ شهر چو مهر ملک و شحنه گزیند♥

من اگر مهر نگاری بگزینم چه شود♥

عقلم از خانه به در رفت و اگر می این ست♥

دیدم از پیش ، که در خانه دینم چه شود♥

♥صرف شد عمر گرانمایه به معشوقه و می♥

تا از آنم چه به پیش آید ازینم چه شود♥

♥خواجه دانست که من عاشقم و هیچ نگفت♥

حافظ ار نیز بداند که چنینم چه شود♥



تعبیر:

کسی را دوست داری آرزوی رسیدن به دلدارت را داری خودت را پاک باخته ای

اینهمه آشفتگی از زندگی دورت می کند. کمی خوددار باش و با آرامش بیشتری

به همه جوانب توجه کن تا عاقلانه تر تصمیم بگیری.


بعدیشم مال دنیا خانوم مدیر وبلاگ غم جدایی هستن که فقط تعبیرشو دادن

اینم تعبیر:


برای به دست اوردن مقصودنباید با کوچیکترین ناملایمات ناامید شوی و دست از کار بکشی فعالیت

و تلاش کن تا به هدفت برسی





اینم فال فاطمه جون مدیر وبلاگ قلب





















♥آن که پامال جفا کرد چو خاک راهم


خاک می‌بوسم و عذر قدمش می‌خواهم


من نه آنم که ز جور تو بنالم حاشا




بنده معتقد و چاکر دولتخواهم


بسته‌ام در خم گیسوی تو امید دراز


آن مبادا که کند دست طلب کوتاهم


ذره خاکم و در کوی توام جای خوش است


ترسم ای دوست که بادی ببرد ناگاهم


پیر میخانه سحر جام جهان بینم داد


و اندر آن آینه از حسن تو کرد آگاهم


صوفی صومعه عالم قدسم لیکن


حالیا دیر مغان است حوالتگاهم


با من راه نشین خیز و سوی میکده آی


تا در آن حلقه ببینی که چه صاحب جاهم


مست بگذشتی و از حافظ ت اندیشه نبود




آه اگر دامن حسن تو بگیرد آهم


خوشم آمد که سحر خسرو خاور می‌گفت




با همه پادشهی بنده تورانشاهم



تعبیر :

بسیار انسان با گذشتی هستید هر چند که به شما جفا کرده اند و ستم روا داشته اند اما باز هم به همه چیز پایبند و معتقد هستید. خوبی ها و حسن های شما زبانزد مردم است. به مال و ثروت زیادی می رسید ولی باز هم از یاد خدا غافل نمی شوید و به خاطر ذره ذره ی چیزهایی که خدا به شما داده شاکر هستید.





اینم فال نفس خانوم وب خفته

 

   ساقی به نور باده برافروز جام ما/مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما/ما درپیاله عکس رخ یار دیده ایم/ای بی خبر زلذت شرب مدام ما/هرگز نمیرد انکه دلش زنده شد به عشق/ثبت است بر جریده عالم دوام ما/
دیه بقیش خعلی طولانیه درکل حافظ فرمود بشین سرجات تا نزدمت اون دستتم نشکوندم تو مال این حرفا نیستی




فال دوست خوبم بیدل توفیقی


دست در حلقه آن زلف دوتا نتوان کرد

تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد

آن چه سعی است من اندر طلبت بنمایم

این قدر هست که تغییر قضا نتوان کرد

دامن دوست به صد خون دل افتاد به دست

به فسوسی که کند خصم رها نتوان کرد

عارضش را به مثل ماه فلک نتوان گفت

نسبت دوست به هر بی سر و پا نتوان کرد

سروبالای من آن گه که درآید به سماع

چه محل جامه جان را که قبا نتوان کرد

نظر پاک تواند رخ جانان دیدن

که در آیینه نظر جز به صفا نتوان کرد

مشکل عشق نه در حوصله دانش ماست

حل این نکته بدین فکر خطا نتوان کرد

غیرتم کشت که محبوب جهانی لیکن

روز و شب عربده با خلق خدا نتوان کرد

من چه گویم که تو را نازکی طبع لطیف

تا به حدیست که آهسته دعا نتوان کرد

بجز ابروی تو محراب دل حافظ نیست

طاعت غیر تو در مذهب ما نتوان کرد

آخرین شب پاییز




خب دوستان بسلامتی پاییز با همه دلتنگیا و هوای دونفره ش

داره میره و زمستون سفید پوش داره میاد امیدوارم بخت همتون مث

رنگ زمستون سفید شه



تو امشب می روی جانا و من هم غرق بارانم

                 چگونه طی کنم فردا بدون تو نمی دانم

                              همه دلتنگیت پاییز، به یاد قلب می ماند

                                          تو امشب می روی پاییز و من فردا زمستان

همین دیروز می گفتم بدون تو چه خوشحالم

                ولی امروز می گویم ازین گفته پشیمانم

                          صدای تو چه خوب آید که می گویی خداحافظ

                                           صدایت آید ای پاییز که گویی رو به پایانم

ببین آتش زدی بر من ببین من را که سوزانم

              ببین شبهای طولانی چه خون کرده ست چشمانم

                                صدای شاد می آید صدا گویی زمســـتان است

                                             صدا گوید که ای یاران شما را بنده مهمــــانم

زمستان ست می گوید ببین لبخند پنهانم

             ببین گوید تو را عاشق ، تو را هرگز نرنجانم

                               هر آنکس اهل دل باشد به استقال تو آید

                                            ببین از شادیم دارم برایت شعر میخوانم

فقط امشب زمستان جان بگو تبریک یلدا را

                                          بگو با اهل دل یلدا ،تو را من قدر میدانم


                                                                                              اهل دل



تبریک بعضیا برای شب یلدا

شب یلدا نزدیکه. در این ایام میمون و مبارک هنگامی که قلبتان شکست

و اشکی ریختید دعا برای ما یادتان نرود.

اس ام اس تبریک شب یلدای غضنفر به دوستش

یلدای منتظران

شب یلدا برای همه شب خوشی ست..... اما برای من صدای ناله های کودکی سه ساله در خرابه هاست... صدای گهواره ای خالی که هنوز تکان میخورد.. صدای برادری که از روی نیزه نوای«لبیک یاحسین»سرمیدهد..... این است یلدای ما..




یلدای مابگذشت بایک هندوانه/یلدای زینب بود وطعم تازیانه/یلدای ما باهم نشستن، شب نشینی/یلدای زینب بود وباسر، هم نشینی/یلداچقدردرقوم ماحساس گشته/وقتی به روی نی سرعباس گشته/جایی که اهل بیت پیغمبراسیرند/جا داشت عشاق حسین یلدانگیرند



یک دقیقه بیشتر؛ خیلی زمان زیادی ست
حداقل کافی بود برای بوسیدن زیر گلویِ حسین
یلدایتان حسینی باد...




آقا جان!
شادی که در عزای تو معنا نمی شود
شام چهلمت شب یلدا نمی شود
آقا تمام مردم ایران مؤدبند
جشنی به احترام تو بر پا نمی شود
یا حسین....




حتی طولانی ترین شب هم طلوع زیبای خورشید را خواهد دید
خدایا، یلدای طولانی غیبت را به طلوع زیبای خورشید ظهور برسان
آمین


پای یلدای دلت یواشکی زمزمه کن/زیر لب یه یادی از نور دل فاطمه کن/چشماتو خیره کن و سوره والعصرو بخون /یه دعا برا ظهور پسر فاطمه کن/اللهم عجل لولیک الفرج/ (هدیه شب یلدا) التماس دعا



یلدای تنهایان


قرصای اعصابو
لیوان بی آبو
سنگینی خوابو
یلدای تنهایی...


یلدا برای من بی معناست
وقتی شب و روزم بی تو
یلدایی بی پایان است!
من تمام عمر چله نشین توام



کاش میدانستم چطور به صبح برسانم تمام شبهایی که با رفتنت یلدا شدند...



همه در تلاطم یلدا هستند در تلاطم شبی بلند....
و کسی چه میداند که من بی تو همه شب، یلدا میگذرانم...



براى من تنها تفاوت شب یلدا با بقیه ى شب ها اینه که کمى بیشتر 

هیچکارى نمى کنم


فال حافظ ، شب یلدا




سلام برهمه دوستان گلم

این پست رو گذاشتم واسه اینکه بگم خدمت شما اولا یلداتون مبارک

ایشالله شب خوب و خوشی رو داشته باشین و گرمای حضور در جمع

خونواده قشنگ بچسبه بهتون و گوشت شه به تنتون خخخ

و البته مث بنده شب یلدا رو نخاین تنها بسر کنین

و بعدش این که ازتون میخام شب یلدا رو وضو بگیرین حمد بخونین و

یه فال از حضرت حافظ بگیرین و کامنت کنین تا بذارم توی وبم

ممنون از همتون یلداتون پر محبت

باران می بارد...


باران میبارد، به حرمت کداممان نمیدانم ولی من همین قدر میدانم باران صدای

پای اجابت استخدا با همه جبروتش، دارد ناز میخرد، نیاز کن...

حالت چطوره


الان کدومی؟


نفس های آخر پاییز




امشب چقدر بوی تنهایی همه جا پیچیده است ؛ تنهایی میان سیل تنهایان .

پاییز را همه عاشقانه می خوانند ، اما برای من پاییز فصل دلتنگی بود،چقدر

خوب است که صدای خس خس نفس های آخرش به گوش می رسد یعنی

خلاص میشوم از آزار هایش .

کاش مانند دوران خوش کودکی پاییز پاییز را به هوای نامعلومش ، بادهای ره

گم کرده اش ، باران هایی که میزند بر بام خانه و کاش مانند کدوکیم پاییز را به

غروب زیبایش در نقاشی هایم می شناختم.

ای کاش صدای خش خش برگهایش نمی آزرد گوشهایی را که صدای تنهایی

پیچیده در آنها ، ای کاش باران های عاشقانه اش آتش به سرزمین خشک

وجودم نمی زد، ای کاش باران افسوس این که چرا یاری نیست تا چتر شوم

و باران را از گونه هایش بربایم را به رخم نمیکشید.

چه میشد در این سوزناکی بادهایش کسی بود که گرمای وجودش سرمارا

کیلومترها دور کند از من ، آخر ای پاییز چه میشد اگر بادهایت در گیسوانی

می پیچید که دستان حسرت زده ام تمنای گذر از میانشان را داشت.

آخر   ای پاییز مگر نمیدانی ، صحنه هنرمندی خدا ، دیدن دل انگیز ترین رنگ

عاشقان ، غروب بی نظیرت بدون گرفتن دستی که احساست به حضورش زنده

است صحنه ای بس آزار دهنده است!؟

رحم کن پاییز ؛ برگ های زرد رنگت ، خش خش گوشنواز برگ هایت ، موسیقی

شنیدنی بادها در میان شاخ و برگ درختان پاک و بی آرایشت ، باران سراسر

عاشقانه ات ، دلبری غروب دو نفره ات و از همه سخت تر ، بلندای شب های

دو نفره ات ، نابود کرده جزء جزء تن خسته ام را؛ بس است دیگر منتظر یلدایت

هستم تا آخرین ضربه ات را به قلب احساس عاشقی تنها بزنی.

خیالت راحت محکم شده ام ، مانند آبی که از سرمای بیش از حد روزگار سر

به انزوال یخ زدن گذاشته است ؛ دیگر  بلندای شب های زیبایت را با سیل

خروشان اشک هایم به سر انجام می رسانم.

بی صبرانه منتظر یلدایت می مانم تا بلندترین شب از فصل پر از عشق را

با قهقهه های مستانه ام که آتش بر قلبم می افروزد ، به سراغ داغ نبودنش

بروم.

یلدایت را بفرست که سخت منتظر آمدنش هستم

اهل دل

حافظ جدید

نيمه شبی پريشب گشتم دچار کابوس
ديدم به خواب حافط توي صف اتوبوس
گفتم : سلام حافظ ، گفتا : عليک جانم
گفتم : کجا روي ؟ گفت : والله خود ندانم
گفتم : بگير فالي گفتا : نمانده حالي
گفتم : چگونه اي ؟ گفت : در بند بي خيالي
گفتم : که تازه تازه شعر و غزل چه داري ؟
گفتا : که مي سرايم شعر سپيد باري
گفتم : ز دولت عشق ، گفتا : کودتا شد
گفتم : رقيب ، گفتا : کله پا شد
گفتم : کجاست ليلي ؟ مشغول دلربايي؟
گفتا : شده ستاره در فيلم سينمايي
گفتم : بگو ، زخالش ، آن خال آتش افروز ؟
گفتا : عمل نموده ، ديروز يا پريروز
گفتم : بگو ، ز مويش گفتا که مش نموده
گفتم : بگو ، ز يارش گفتا ولش نموده
گفتم : چرا ؟ چگونه ؟ عاقل شده است مجنون ؟
گفتا : شديد گشته معتاد گرد و افيون
گفتم : کجاست جمشيد ؟ جام جهان نمايش ؟
گفتا : خريده قسطي تلويزيون به جايش
گفتم : بگو ، ز ساقي حالا شده چه کاره ؟
گفتا : شدست منشي در دفتر اداره
گفتم : بگو ، ز زاهد آن رهنماي منزل
گفتا : که دست خود را بردار از سر دل
گفتم : ز ساربان گو با کاروان غم ها
گفتا : آژانس دارد با تور دور دنيا
گفتم : بگو ، ز محمل يا از کجاوه يادي
گفتا : پژو ، دوو ، بنز يا گلف نوک مدادي
گفتم : که قاصدک کو آن باد صبح شرقي
گفتا : که جاي خود را داده به فاکس برقي
گفتم : بيا ز هدهد جوييم راه چاره
گفتا : به جاي هدهد ديش است و ماهواره
گفتم : سلام ما را باد صبا کجا برد ؟
گفتا : به پست داده ، آورد يا نياورد ؟
گفتم : بگو ، ز مشک آهوي دشت زنگي
گفتا : که ادکلن شد در شيشه هاي رنگي
گفتم : سراغ داري ميخانه اي حسابي ؟
گفتا : آنچه بود ار دم گشته چلوکبابي
گفتم : بيا دوتايي لب تر کنيم پنهان
گفتا : نمي هراسي از چوب پاسبانان ؟
گفتم : شراب نابي تو دست و پا نداري ؟
گفتا : که جاش دارم و افور با نگاري
گفتم : بلند بوده موي تو آن زمان ها
گفتا : به حبس بودم از ته زدند آن ها
گفتم : شما و زندان ؟ حافظ ما رو گرفتي ؟
گفتا : نديده بودم هالو به اين خرفتي !

حجاب

رویِ دلت چادری بکش ؛

اینجا به اندازه ای که  " مرد "  ندارد ، نامحرم  دارد .





ای دل حجاب کن ...؛

وضعِ جهان ببین و لباست سیاه کن ؛

**************

یا در کناره باش و به منزل مقام کن ؛

یا در میان جمع درآی و حجاب کن ...

**************

از مرد ترس نیست برادر ، نگاه کن !

نامردها ببین و هزاران شماره کن...

**************

آری حجاب ، حجاب و حجاب کن ...


سلام دوستان لطفا نظرتون رو درمورد حجاب و اینکه نوع حجابمون رو

اکثرا از پدر و مادرمون به ارث میبریم و خوب یا بد بودن حجاب بگین

ورود امام زمان ممنوع

یک هفته بود کارتهای عروسی روی میز بودند.هنوزتصمیم نگرفته بود چه کسانی را دعوت کند. 

لیست مهمانها و کارهای عروسی ذهنش را پر کرده بود. 

برای عروس مهم بود که چه کسانی حتما در عروسی اش باشند.از اینکه دایی سعیدش سفر بود و  

 به عروسی نمی رسید دلخوربود…کاش می آمد… 

خیلی از کارت ها مخصوص بودند.مثلا فلان دوست و فلان رئیس…خودش کارتها را می برد با همسرش! 

سفارش هم میکرد که حتما بیایند.اگر نیایید دلخور میشوم. 

دلش می خواست عروسی اش بهترین باشد.همه باشند و خوش بگذرانند.تدارک هم دیده بود. 


” ارگ و دیگر ابزارها”حتما باید باشند،خوش نمی گذرد بدون آنها

شیشه های مشروب را سفارش داده ام خدا کند تا فردا آماده شوند. 

بهترین تالار شهر را آذین بسته ام.خوبی این تالار این است که کاری ندارند مجلس مختلط باشد یا جدا. 

چند تا ازدوستانم که خوب میرقصند حتما باید باشند تا مجلس گرم شود. 

آخر شوخی نبود که. شب عروسی بود. 

همان شبی که هزار شب نمیشود. 

همان شبی که همه به هم محرمند. 

همان شبی که وقتی عروس بله میگوید به تمامی مردان داخل تالار که نه به تمام مردان شهر محرم 

میشود این را از فیلم هایی که در فضای سبز داخل شهر میگیرند فهمیدم. 

همان شبی که فراموش میشود عالم محضر خداست.آهان یادم آمد.این تالار محضر خدا نیست تا 

می توانید معصیت کنید. 

همان شبی که داماد هم آرایش میکند. 

همه و همه آمدند حتی دایی سعید و…. 

اما…کاش امام زمانمان”عج” بود.حق پدری دارد بر ما… 

مگر میشوداو نباشد؟ 


عروس برایش کارت دعوت نفرستاده بود،اما آقا آمده بود.به تالار که رسید سر در تالار نوشته
 بودند: 


ورود امام زمان (عج) اکیدا ممنوع! 

دورترها ایستاد و گفت: دخترم عروسیت مبارک ولی ای کاش کاری میکردی تا من هم می توانستم 

بیام….مگر میشود شب عروسی دختر پدر نیاید.من آمدم اما.. 

گوشه ای نشست و دست به دعا برداشت و برای خوشبختی دخترک دعا کرد…. 

خاک بر سرمان شود آقا تو که جان جهانی…چه ظالمانه یادمان میرود که هستی.ما که روزی مان را از 

سفره تو می بریم و می خوریم،با شیطان می پریم و می گردیم.میدانم گناه هم که میکنیم،باز دلت 

نمی آید نیمه شب در نماز دعایمان نکنی! 

ما حواسمان پرت است که فراموش میکنیم شما را. اما شما خوب یادمان میکنی.سیدابن طاووس مگر 

نمی گفت که در سرداب مقدس دعا میکردی: ربّنا شیعتنا منّا… 

بدا به حال ما!ما بهترین مصداق نامردمانیم….بدا به حال ما…. 

آن شب هایمان را که بی حضور تو حتی بی حضور دل راضی ات می گذرانیم،بدا به حال ما…





این جمعه هم گذشت

نماز اول وقت


یه هدیه به شما

سلام برهمه دوستان گل و گلاب خوب و خوشین حال و احوال خوبه؟

روزگار بر وفق مراد هس؟ خدایی من چقده شما رو دوست دارم

از هرچی خوشم میاد برا شما میذارم که شمام کیف کنین

اعتماد بنفسمم بالاس خودم میدونم خخخخخخخ

اما اینبار چی گذاشتم براتون؟

خو فکر نکنین نمیتونین حدس بزنین

معنی یکی از ادعیه رو گذاشتم اولا حتما حتما بخونین چون من خیلی

دوستش دارم خیلی عاشقانه س

بعدشم به من بگین ببینم میدونین معنی کدوم دعاس

ادامه نوشته

امر به معروف ...


نماز ما....





اللــه اکبــر . . .

چک فــردا    فـوتـبـال امشب      چــرا زنگ نـزد      کـاش یـارو رو میـزدم

شهـریـه دانشـگاه     فـردا شب مهمـونـی دعـوتیم     صبح یه سر برم بازار بافت بخرم

عجب مـاشینی بـود تـوی دانـشگـاه     فـلانـی خیـلی افـاده ای بـود

یعنی به توافق برسن  وضعیت بهتر میشه؟   چـرا کسـی نظـر نمیــذاره؟



جوابای امتحان ریاضیم


ایستگاه خنده


یه بار هم رفتم دست کشیدم رو آفتابه ، ازش یه غول اومد بیرون
بهم گفت آرزو کن
گفتم یه خونه میخوام , گفت خب من اگه خونه دشاشتم تو آفتابه میخوابیدم !!؟؟
خیلی منطقی بود لامصب !


اشتباه کردم!
خیلی اشتباه کردم!!!
من همون سوم ابتدایی که معدلم ۲۰ شد،
تو اوج باید با دنیای درس و مشق
خداحافظی می کردم
ای دل غافل...



ﺍﺯ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺧﻮﺷﻢ ﺍﻭﻣﺪ
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﯾﻪ ﮐﯿﻠﻮﻣﺘﺮ ﺭﺍﻩ ﺭﻓﺘﻢ ﻭ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﯾﻢ

ﺑﻌﺪﺵ ﯾﻪ ﺑﻨﺰ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺷﺖ

ﺩﺧﺘﺮﻩ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﺗﻮ ﺭﻭ ﺑﺎ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻋﻮﺽ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ

ﺑﻌﺪﺵ ﺑﻨﺰﻩ ﺭﻓﺖ

ﺩﺧﺘﺮﻩ ﮔﻔﺖ : ﻣﮕﻪ ﺭﺍﻧﻨﺪﺕ ﻧﺒﻮﺩ؟

ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻪ!!!

ﻫﯿﭽﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﻓﮏ ﮐﻨﻢ ﺍﻻﻥ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﺍﯾﻨﻮ ﻣﯿﻨﻮﯾﺴﻢ

ﺍﻭﻥ ﻫﻨﻮﺯ ﺩﺍﺭﻩ ﺩﻧﺒﺎﻟﻪ ﺑﻨﺰﻩ ﻣﯿﺪﻭﻩ

ﺑﻨﺪﻩ ﺧﺪﺍ ﻣﻨﻮ ﺑﺎ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﺍﻭﻥ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ




تو ماشین نشسته بودیم چن تا تگرگ خورد ب شیشه. رفیقم پرسید تگرگه؟
گفتم پ ن پ ابابیلن!
رزمایش گذاشتن سلاح های جدیدشونو تست کنن :|



مرد در تشییع جنازه زنش:
لا اله ایول الله


میگن مسی بعد از قرعه کشی و همگروهی با ایران ، با تمام بازیکنان آرژانتین

 تماس گرفته و گفته از همین الان بگم پیراهن هاشم بیگ زاده ماله منه


آیا میدانستید اگر " مدیر " را برعکس کنید آب قط میشود ؟ :|


با رفیقم وایساده بودیم سر خیابون
یکی رد شد به دوستم سلام داد!
گفتم : این اسکول مشنگ کی بود ؟
گفت : دامادمون !!!

طرف ﻫﻤﯿﻦ ﭘﯿﺶ ﭘﺎﯼ ﺷﻤﺎ ﺳﻨﺶ ﺩﻭ ﺭﻗﻤﯽ ﺷﺪﻩ ها
ﺑﻌﺪ ﺍﺳﺘﺎﺗﻮﺱ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ :
ﭼﻪ ﻋﺬﺍﺑﯽ ﮐﺸﯿﺪﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺍﻭ ﺩﯾﺪﻣﺖ !

ﺍﻭﻧﻮﺧﺖ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺳﻦ ﺍﻭﻥ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﺎﺩﮐﻨﮏ ﺑﺎﺩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ
ﺳﺮ ﺑﺎﺩﮐﻨﮑﻮ ﻣﯽ ﮐﺸﯿﺪﻡ ﺻﺪﺍﯼ ﻭﯾﮋﮊﮊﮊﮊﮊﮊﮊﮊ ﻣﯽ ﺩﺍﺩ
ﻣﺜﻪ ﺍﺳﺐ ﺍﺯ ﺫﻭﻕ ﺷﯿﻬﻪ ﻣﯽ ﮐﺸﯿﺪﻡ :|



6خصلت خوب انسان ها


خصوصیات افراد بر اساس ماه تولد

توی این پست خصوصیات مختلف افراد رو بر اساس ماه تولدشون گذاشتم


نظرا فراموش نشه


قدم رنجه کنین ادامه مطلب

ادامه نوشته

روز دانشجو



سلام به همه دوستان گل که اغلب دانشجویید

تبریک میگم روز دانشجو رو و امیدوارم علاوه بر پاس کردن واحدا و گرفتن مدرک

اصالت دانشجویی رو از یاد نبریم





ترم زندگیت بی مشروطی، لحظاتت همیشه پاس و معدل شادیت 20، سایه حذف

از زندگیتون دور روز دانشجو مبارک ---------مشروط چشمانت منم روزت مبارک نازنین !


به اونایی که عجله دارن فارغ التحصیل شن یادآوری کنم که عزیزم بیرون که کار نیست ،

باور کن خونه هم هیچ خبری نیست ! همون دانشگاه بمون حداقل هر کی پرسید چیکار

میکنی بگی دانشجو هستم!!


یه زمان از امتحانات که بر میگشتیم ، مامانمون میپرسید : چند میشی ؟؟؟
با صدای بلند داد می زدیم ۲۰ !
یادش گرامی باد !
به احترام اون روزا ۱ دقیقه سکوت لطفا !!


دانشجوی عزیز! مهندس بعد از این!
واحد پاس نکن! کلاس دو در کن!
استاد مسخره کن!
خلاصه… دانشجوی نمونه!
روزت مبارک!






عشق




سلام به همه ی دوستان گلم توی این پست میخوام نظرتون رو راجع به


عشق بگین هر چیزی که در مورد عشق به نظرتون میرسه و برداشتی


که ازش دارین لطفا بگین

ارزش تماشا


دانلود رمان غم و عشق

سلام دوستان گفتم یه تنوعی به موضوعات بدم و رمانایی که میخونمو

بذارم توی وبم

با تچکر

                  مدیریت وبلاگ اهل دل



http://www.uplod.ir/xgree17uxj2m/Gham_Va_Eshgh.pdf.htm

عشق




راستی دوستان صدقه برای سلامتی آقا فراموش نشه

راز های صدا

اتومبیل مردی که به تنهایی سفر می کرد در نزدیکی صومعه ای خراب شد.
مرد به سمت صومعه حرکت کرد و به رئیس صومعه گفت : «ماشین من خراب شده. آیا می توانم شب را اینجا بمانم؟ »
رئیس صومعه بلافاصله او را به صومعه دعوت کرد. شب به او شام دادند و حتی ماشین او را تعمیر کردند.
شب هنگام وقتی مرد می خواست بخوابد صدای عجیبی شنید. صدای که تا قبل از آن هرگز نشنیده بود .
صبح فردا از راهبان صومعه پرسید که صدای دیشب چه بوده اما آنها به وی گفتند :« ما نمی توانیم این را به تو بگوییم . چون تو یک راهب نیستی»
مرد با نا امیدی از آنها تشکر کرد و آنجا را ترک کرد.
چند سال بعد ماشین همان مرد بازهم در مقابل همان صومعه خراب شد.
راهبان صومعه بازهم وی را به صومعه دعوت کردند ، از وی پذیرایی کردند و ماشینش را تعمیر کردند.
آن شب بازهم او آن صدای مبهوت کننده عجیب را که چند سال قبل شنیده بود ، شنید.
صبح فردا پرسید که آن صدا چیست اما راهبان بازهم گفتند: :« ما نمی توانیم این را به تو بگوییم . چون تو یک راهب نیستی»
این بار مرد گفت «بسیار خوب ، بسیار خوب ، من حاضرم حتی زندگی ام را برای دانستن فدا کنم.
اگر تنها راهی که من می توانم پاسخ این سوال را بدانم این است که راهب باشم ، من حاضرم . بگوئید چگونه می توانم راهب بشوم؟»
راهبان پاسخ دادند « تو باید به تمام نقاط کره زمین سفر کنی و به ما بگویی چه تعدادی برگ گیاه روی زمین وجود دارد و همینطور باید تعداد دقیق سنگ های روی زمین را به ما بگویی. وقتی توانستی پاسخ این دو سوال را بدهی تو یک راهب خواهی شد.»
مرد تصمیمش را گرفته بود. او رفت و ۴۵ سال بعد برگشت و در صومعه را زد.
مرد گفت :‌« من به تمام نقاط کرده زمین سفر کردم و عمر خودم را وقف کاری که از من خواسته بودید کردم .
تعداد برگ های گیاه دنیا ۳۷۱,۱۴۵,۲۳۶,۲۸۴,۲۳۲ عدد است. و ۲۳۱,۲۸۱,۲۱۹,۹۹۹,۱۲۹,۳۸۲ سنگ روی زمین وجود دارد»
راهبان پاسخ دادند :« تبریک می گوییم . پاسخ های تو کاملا صحیح است . اکنون تو یک راهب هستی . ما اکنون می توانیم منبع آن صدا را به تو نشان بدهیم.»
رئیس راهب های صومعه مرد را به سمت یک در چوبی راهنمایی کرد و به مرد گفت : «صدا از پشت آن در بود»
مرد دستگیره در را چرخاند ولی در قفل بود . مرد گفت :« ممکن است کلید این در را به من بدهید؟»
راهب ها کلید را به او دادند و او در را باز کرد.
پشت در چوبی یک در سنگی بود . مرد درخواست کرد تا کلید در سنگی را هم به او بدهند.
راهب ها کلید را به او دادند و او در سنگی را هم باز کرد. پشت در سنگی هم دری از یاقوت سرخ قرار داشت.. او بازهم درخواست کلید کرد .
پشت آن در نیز در دیگری از جنس یاقوت کبود قرار داشت.
و همینطور پشت هر دری در دیگر از جنس زمرد سبز ، نقره ، یاقوت زرد و لعل بنفش قرار داشت.
در نهایت رئیس راهب ها گفت:« این کلید آخرین در است » .
مرد که از در های بی پایان خلاص شده بود قدری تسلی یافت. او قفل در را باز کرد.
دستگیره را چرخاند و در را باز کرد . وقتی پشت در را دید و متوجه شد که منبع صدا چه بوده است متحیر شد. چیزی که او دید واقعا شگفت انگیز و باور نکردنی بود.
اما من نمی توانم بگویم او چه چیزی پشت در دید ، چون شما راهب نیستید

جمله های انتظار


میگویند جمعه می آید ...

آری ، روزی که بازار تعلقات دنیا را تعطیل کنیم ؛

او خواهد آمد .








ممکنه منتظر مهمان عزیزی بود ولی مهیای پذیرش او نبود ؟!

البته که غیر ممکنه !

افسوس که ما " غیر ممکن "  رو ممکن ساختیم و " ممکن " رو غیر ممکن ...

در وبلاگی چه زیبا نوشته شده بود که :

" امام زمان آمدنی نیست ، بلکه آوردنی است. "

و این جمعه هم گذشت ...



بی تو بودن و دلتنگی


ﺑﻪ ﻃﺮﺯ ﻋﺠﻴﺐ ﻭ ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ ﺍﻱ ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﻳﺖ ﺗﻨﮓ ﺍﺳﺖ !

ﺩﻟﺨﻮﺷﻲ ﻫﺎ ﮐﻢ ﻧﻴﺴﺖ !

ﺁﺩﻣﻬﺎﻱ ﺩﻭﺭُ ﺑﺮﻡ ﻫﻢ ﮐﻢ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ !

ﻣﻲ ﺁﻳﻨﺪ ﻟﺒﺨﻨﺪﻱ ﺭﻭﻱ ﻟﺒﻢ ﻣﻴﻨﺸﺎﻧﻨﺪ ﻭ ﻣﻴﺮﻭﻧﺪ !

ﻭﻟﻲ ﺩﻟﺘﻨﮕﻲ ﻋﺠﻴﺒﻲ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ... !

ﻧﻤﻴﺪﺍﻧﻢ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎﻳﺖ ﭼﻄﻮﺭ ﻣﻴﮕﺬﺭﺩ ... ﻧﻤﻴﺪﺍﻧﻢ ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﻟﺘﻨﮕﻲ ﻳﺎ ﻧﻪ؟ !

ﻣﻴﺪﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﻣﻴﺨﻮﺍﻧﻲ !

ﻭ ﻣﻴﺪﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﻧﻤﻴﺪﺍﻧﻲ ﭼﻘﺪﺭ ﺍﻳﻦ ﺩﻟﺘﻨﮕﻲ ﺑﺮﺍﻳﻢ ﺯﺟﺰﺁﻭﺭ ﺍﺳﺖ !

ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﮐﻤﺘﺮ ﻣﺮﺍ ﻣﻴﺸﻨﺎﺳﻨﺪ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﻣﻴﮕﻮﻳﻨﺪ ﺧﻮﺵ ﺑﺤﺎﻟﺖ ...

ﭼﻪ ﺭﻭﺣﻴﻪ ﺍﻱ ﺩﺍﺭﻱ !

ﮐﺎﺵ ﺑﻠﺪ ﺑﻮﺩﻳﻢ ﻣﺜﻞ ﺗﻮ ﺳﺎﺩﻩ ﺑﮕﻴﺮﻳﻢ ﻭ ﺑﺨﻨﺪﻳﻢ...

ﺍﻣﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻣﻴﺸﻨﺎﺳﻨﺪ ، ﻣﻴﮕﻮﻳﻨﺪ ﻧﻔﺴﻬﺎﻳﺖ ﻏﺒﺎﺭ ﺩﺍﺭﺩ !!!

ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﺗﺎﺭ ﺍﺳﺖ !!!

ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﺑﮕﻮﻳﻢ ؟ !

ﺍﺯ ﺁﻏﻮﺷﻬﺎﻳﻲ ﮐﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺍﻡ ﻧﻤﻴﺸﻮﻧﺪ ؟ !

ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻫﺎﻳﻲ ﮐﻪ ﺷﺎﺩﻡ ﻧﻤﻴﮑﻨﻨﺪ ؟ !

ﺍﺯ ﺁﺩﻣﻬﺎﻳﻲ ﮐﻪ ﻧﻤﻴﺨﻮﺍﻫﻢ ﺑیﺸﺘﺮ ﺑﺸﻨﺎﺳﻤﺸﺎﻥ ؟ !

از ادمهایی که نزدیک میشوند و پس میزنم ؟!

ﺧﻼﺻﻪ ﺩﺭﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﻩ ﻫﺎ ....

ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﻩ ﻫﺎﯼ ﻟﻌﻨﺘﯽ ﮐﻪ ﺣﮑﻢ ﻧﺒﻮﺩﻧﺖ ﺑﺮﺗﻦ ﻧﺎﺭﺱ ﺷﺐ ﻫﺎﯼ ﻣﻦ ﺻﺎﺩﺭ ﺷﺪ ... !

ﮐﺴﯽ ﭼﻪ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻀﺤﮏ ﺗﺮﯾﻦ ﺣﺎﻟﺖ ﻣﻤﮑﻦ .... ﻓﻘﻂ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺟﻨﯿﻦ ﻫﺎﯼ ﻋﻘﯿﻢ ﺑﻐﺾ ﻫﺎﯾﻢ
ﺭﺍ ﻗﻮﺭﺕ ﻣﯽ ﺩﺍﺩﻡ

تولد وبم


راستی جا داره تولد وبم رو هم تبریک بگم 30آبان بود

یک ساله شده  امیدوارم نگاه های قشنگتون عمرشو

طولانی کنه